جدول جو
جدول جو

معنی دم عقرب - جستجوی لغت در جدول جو

دم عقرب
(دُ مِ عَ رَ)
شوله. حمهالعقرب، و آن یکی از منازل قمر است در برج عقرب. (یادداشت مؤلف) :
دم عقرب بتابید از سر کوه
چنان چون چشم شاهین از نشیمن.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معقرب
تصویر معقرب
کج، خمیده، مددکار قوی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ عَ رَ)
به اصفهانی اسم سطاریون است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به سطاریون شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ عَ رَ)
دهی است از بخش ابرقو شهرستان یزد. واقع در 22هزارگزی جنوب باختری ابرقو. دارای 326 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ رِ)
مکان معقرب، جای کژدم ناک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ رَ)
کج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خمیده و منه صدغ معقرب، یعنی موی پیچه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برگشته. (از اقرب الموارد) :
زخم عقرب نیستی بر جان من
گر ورا زلف معقرب نیستی.
دقیقی.
دل در آن زلف معنبرچه نکوست
مرغ در دام معقرب چه خوش است.
خاقانی.
، انه لمعقرب الخلق، یعنی او درشت و گرداندام و تواناست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشت و فراهم آمده اندام. (از اقرب الموارد) ، مددکار قوی. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل عقرب
تصویر گل عقرب
گل کژدم از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
کج خمیده، یاریگر نیرو مند: مرد، کوچک اندام، گزدمناک (با این آرش در فرهنگ فارسی معین: معقرب آمده است) خمیده کج. جایی که عقرب بسیار داشته باشد کژدم ناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معقرب
تصویر معقرب
((مُ عَ رَ))
خمیده، کج
فرهنگ فارسی معین